๑۩۞۩๑سرزمین عشق ๑۩۞۩๑
یک شنبه 29 اسفند 1389برچسب:, :: 12:26 :: نويسنده : vahid
این دو جواهر درخشان ، این دو کهکشان بیکران مرا عاشق کرد. شیفته ی با تو بودن کرد. و یک عمر اسیر قلبت شدم. چه به آن خیره میشوم عاشقتر میشوم. اوج آرامش رسید ، میتوان از دلتنگی ها رها شد ، قله ی خوشبختی را دید و امیدوار شد. لحظه ی زیباییست خیره شدن به این دنیای بی همتا هر کسی، به آن خیره شود و آن را مال خودش بداند، دلم میخواهد چشمهایت دو گوهر درخشان باشد که در صندوقچه ی قلبم پنهان باشد. قلبت حس میکنم ، میبینم امواجی از دریای اشک را و چشمهای من نیز درون آن غرق میشوند. اینبار دیگر خیال نیست ، اینبار یک زندگی ، پر از خاطره های شیرین است. درخشان است که برق آن چشمهای مرا نیز نورانی میکند. ببینم تو را تا لحظه ی طلوع فردا. برق چشمانت در دل آسمان است ، ستاره هایی که دیگر نوری ندارند آنگاه که چشمهایت خیره به آسمان است. بدون آن زندگی ام تیره و تار است.
|
درباره وبلاگ ![]() نام : غم نام خانواگي:بيسیک نام پدر:درد نام مادر: پريشاني نام پدربزرگ : درويش تنها نام مادربزرگ : سلطان غم محل تولد:ويرون شهر تاريخ تولد:يكي از روز هاي باروني شماره شناسنامه : عدد تنهايي شغل:منتظر وضعيت فكري:فقط سوال جرم:افراط درعاشقي تاريخ جرم:روز اول خوشي ساعت جرم:شروع تپش قلب محل جرم :آشيان دوست علت جرم:فقط زندگي وزن:به سنگيني بغض چند ساله قد:كمتر از خاك رنگ چشم:صورتي رنگ مو:همرنگ درد تحصيلات:پايه آخر بد بختي مدت محکوميت : حبس ابد چراغم : شمع سقفم : اسمان مونسم : شب کارم : حسرت يادم : انتظار تو دردم : فراغ فريادم : سکوت ارزويم :ديدار تو زندگيم : فقط تو ادرس : خيابان غمستان – ميدان تنهايي – چهارراه بدبختي – خيابان رنج – کوچه غربت آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه پيوندها
نويسندگان ![]()
![]() |
|||||||||||||||